بهمن محصص، نقاش و مجسمه ساز و مترجم ایرانی در 10 اسفند ماه 1309 در رشت به دنیا آمد و در 6 مرداد ماه 1389 در رم از دنیا رفت. آثارش از نمونههای معتبر هنر مدرن ایران محسوب میشوند و امروزه در موزهها و مجموعههای هنری معتبر ایران و جهان نگهداری میشوند.
خلاصهای از زندگینامه بهمن محصص به شرح زیر است.
اجداد محصص از ملاکان و زمین داران لاهیجان بودند و به تجارت برنج و ابریشم مشغول بودند. بعدها در دوران پهلوی با روی کار آمدن تشکیلات اداری، پدر بهمن محصص (جعفرقلی خان محصصی) کارمند وزارت پست و تلگراف و رئیس صندوق پست رشت شد و عمویش عباسقلی خان (پدر اردشیر محصص) به تحصیل امور قضایی پرداخت و در تهران رئیس دادگستری شد.
محصص از سن نوجوانی شیفته نقاشیهای «سیدمحمد حبیب محمدی» که شاید بتوان او را پدر نقاشی مدرن گیلان نامید؛ شد. آثار محمدی، ترکیبی بودند از رئالیسم روسی و نقاشیهای ون گوگ. در واقع طراحیهایش شباهت زیادی به رامبراند داشت و رنگپردازی آثار و ضربه قلمهای محکم ناشی از تاثیری بود که از آثار ون گوگ گرفته بود.
شاید بتوان گفت آثار محمدی رئالیسم-امپرسیونیسم روسی با فضایی مه گرفته و روستایی بود. در گیلان یکی از بهترین طبیعت پردازان بود اما شناخت عمیقی از اندام نداشت.
محصص در 14 سالگی زیر نظر او مشق میکرد و رابطه عمیقشان به دوستی خانوادگی منجر شد و شاگرد مورد علاقه محمدی بود و در بهار 1330 با حمایت حبیب محمدی، نمایشگاهی از آثار محصص در رشت برگزار شد.
بهمن محصص تحصیلاتش را در دبیرستان «شاهپور» رشت (شهید بهشتی فعلی) به پایان رساند و دوران اول زندگی هنری او تحت نظر حبیب محمدی و در «رشت» شکل گرفت که در آن زمان یکی از معدود راهها برای سفر به فرنگ محسوب میشد و به خصوص تحولات دو دهه اول قرن 13 ه.ش. و وجود بندرانزلی به عنوان تنها بندر کشور، مجرای ورود بسیاری از دستاوردها و تفکرات بیگانه در این شهر بود.
تحولات سیاسی دهه 20 شمسی و مختصر آزادیهای اجتماعی پدید آمده در دوران پهلوی دوم، زمینه ایجاد تحولات فرهنگی و هنری را بوجود آورد و به فاصله چند سال بعد از آن تاسیس هنرکده هنرهای زیبای تهران (1319)، گالری آپادانا (1328) و انجمنهایی مانند انجمن خروس جنگی (1327) و … و بازگشت دانشجوهایی که برای ادامه تحصیل به فرنگ رفته بودند باعث آشنایی بیشتر هنرمندان با سبکها و مکاتب هنریِ نو در جهان شده بود و زمینهای برای نمایش، نقد و معرفی هنر نوگرای ایران شکل گرفت.
محصص در چنین شرایطی به واسطه ی انتقالی اداره پدرش در سال 1327 به تهران آمد و در همان دوره با نیما یوشیج آشنا شد و به عقیده برخی از منتقدین هنری همین دوستی و آشنایی منجر شد بعدها نشانههایی از برخی از اشعار نیما در نقاشیهایش جلوه گر شود.
محصص در این دوران در کنار خلق آثار هنری، با مجلاتی مانند خروس جنگی (که قصدش معرفی هنر نو و مقابله با سنتهای دست و پاگیر در هنر و شعر بود) و علم و زندگی نیز همکاری میکرد.
بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و شرایط نا بسامان آن دوران محصص به ایتالیا سفر کرد و در آکادمی هنرهای زیبای رم به آموختن هنر پرداخت و نمایشگاههایی از آثارش در رم و پاریس برگزار کرد و جزو نخستین هنرمندان نوگرای ایران بود که آثار منحصر به فردش مورد تحسین جهانی قرار گرفت.
بعد از بازگشتش به تهران به مدت 7 سال محصص بسیار پرکار بود ونقاشیها و مجسم های زیادی را خلق کرد که بخشی از آنها سفارشی بودند و از سال 1347 به بعد بهمن محصص دائم بین ایران و ایتالیا در رفت و آمد بود، یکی از دلایل مهم رفتنش به رم در این دوران برنزریزی مجسمههایی بود که بعضا در ابعاد بزرگ سفارش گرفته بود و کار برنزریزی آنها را در ایتالیا انجام میداد و تا سال 1357 در رفت و آمد بود تا اینکه بعد از انقلاب به مدت حدود 20 سال از ایران رفت و دهه 70 مجددا به ایران بازگشت. در آن دوره شیفته نمدهای دوستش بهرام دبیری شده بود و تصمیم به اقامت مجدد در ایران گرفت و به کمک دوستانش سیروس طاهباز و بهرام دبیری و … تعدادی از آثارش را نیز به ایران برگرداند.
اما بعد از مدتی سکونت در آپارتمانی در برجهای اسکان و پس از مرگ دوستش سیروس طاهباز و مبتلا شدنش به سرطان ریه و مشکلات روده و … مجددا به انزوا رفت و بین ایران و ایتالیا در رفت و آمد بود. در این دوران تعداد زیادی از آثارش به دست خودش نابود میشود و بعد از مدتی مجددا برای همیشه به رم باز میگردد و در همانجا از دنیا میرود..
مجموعه «فی فی»
یکی از معروفترین نمایشگاههای محصص مجموعه آثار «فی فی» است که طنز تلخ و نگاه انتقادی او به جهان در این آثار به خوبی دیده میشود. مجموعه «فی فی» سال 1343 در تالار ایران به نمایش در میآید. دستهای بیپنجه، صورتهای تهی از نگاه که کاریکاتوری از تنهایی و خلاء انسان معاصر میسازند؛ برهنه و بیدفاع. سرهایی کوچک که هیچ نشانی از تعقل در آنان نیست و گاه حتی اجزای صورت بهنشانهی فقدان هویت در آن محو شده، توسط گردنی باریک و بلند به تنه بزرگی که مرکز شهوت حیوانی است، متصل میشود. اینها عناصر اصلی نقاشیهای این نمایشگاه را تشکیل داده بودند و این مجموعه به دلیل خاص بودنش نمادی از یک دوره کاری محصص شد.
پرندگان در آثار محصص
«کرکسها» و «جغدها» ساکن نشستهاند و بالهایی به گونهای طراحی شدهاند که بیش از هرچیز نشانگر سنگینی و سکونند. کادرها تنگ میشوند، انگار همهچیز در آثار او اسیر و زندانی است. کمکم شیفتهی اسطورههای یونان و روم میشود؛ «مینوتور»، «سانتور» و «فاون»ها به آثاراش حمله برده، در چهارچوب قاب نقاشیهایش اسیر میشوند. استفادهی او از اسطوره، کاربردی نمادین توأم با تفسیری شخصی بوده، از هیچرو گرایشی نوستالژیک، دکوراتیو یا اسطورهگرا ندارد.
در سال ۱۳۵۱ (۱۹۷۲) به بهمن محصص سفارش ساخت مجسمه خانواده سلطنتی جهت نصب در یکی از پارکهای عمومی تهران داده شد. این اثر نیز مانند تمام مجسمههای هنرمند در ایتالیا برنزریزی شد. محصص با وجود پذیرش سفارش از سوی مقامات دولتی دست به ساخت یکی از انتقادآمیزترین آثار پیرامون این خانواده زد؛ تا جایی که میتوان آن را یکی از تلخترین آثار او بهحساب آورد. در نسخهی نهایی که هیچگاه در ایران به نمایش درنیامد، ملکه با صورتی مغموم و نگران، خیره به آیندهای نامعلوم و شاه با صورتی درهمفرورفته همچون دژخیمی اسیر اوهام، جدای از دیگران در سرمای حاکم بر ذهن آشفتهی خود، در شنل سنگینش فرورفته است.
مجسمهی مذکور در ابعاد ۱۵۰×۳۰۰×۲۵۰ سانتیمتر پس از انتقال به تهران مورد تأیید شاه واقع نگردید تا جایی که دستور تخریب آن صادر میشود و از محصص میخواهند تا خود تخریب آن را بر عهده گیرد. هنرمند خود دراینخصوص سالهای به بهرام دبیری میگوید: “خانم فرح دیبا من را خواست و گفت، اعلیحضرت مجسمهی خانواده سلطنتی را نپسندیدهاند و خواستهاند آن را خراب کنید.” محصص با همان لهجهی شیرین رشتی میگوید:
«خانم شما سرباز دارید، تانک و اسلحه دارید، خودتان خرابش کنید. من چطور میتوانم این مجسمهی برنزی را ویران کن.»
گویا به وساطت ملکه از تخریب این مجسمه جلوگیری به عمل آمد؛ اما بلافاصله بستهبندی و به یکی از انبارهای کاخ «نیاوران» انتقال مییابد.
بیشتر تصاویری که امروزه از این اثر موجود است، مربوط به ماکت اثر می باشد و از مجسمه ی اصلی تصاویر چندانی در دسترس نیست.
محصص در سال 1974 (1352-53) به سفارش مجموعه «تئاتر شهر» تهران، اقدام به ساخت یکی دیگر از مشهورترین آثار خود مینماید؛ نیلبکنواز، مجسمهای است برگرفته از شخصیت «فونوس»، یکی از کهن خدایان رومی و از زمرهی دوستداران آدمیان و شبانان و نیز گلههای آنها. نصب مجسمهی مزبور در محوطهی بیرونی «تئاتر شهر» از همان ابتدا به واسطهی برهنگی بیپرده و تغایر آشکار با فرهنگ رایج، مشکلاتی دربرداشت که سرآخر به نفع نصب پایان یافت.
اما این مجسمه هم بعد از انقلاب سرنوشت خوبی نداشت و تا حدودی تخریب شد و به انبار موزه ی هنرهای معاصر منتقل شد.
بهمن محصص در سال ۱۳۵۴مجسمهای برنزی از دو کشتیگیر را برای مجموعهی «استادیوم المپیک تهران» (آزادی امروز) میسازد. این اثر به گونهای ساخته شده بود تا بتوان در فضای منفی میان دو فیگور خورشید نظاره کرد. آثاری از این دست با وجود سفارشیبودن خود کماکان ردپای اندیشههای شخصی هنرمند را نظاره کرد. آثاری از این دست با وجود سفارشی بودن خود همچنان ردپای اندیشههای شخصی هنرمند را نیز در خود دارند. محصص به بهانه ی جدال دو کشتیگیر، بار دیگر به مفاهیم مورد علاقهی خود نظیر تقابل و تخاصم پرداخت. این مجسمه نیز سالهای بعد از انقلاب و تا مدتها در انبار نگهداری شد؛ و بعدها در جزیرهی کیش بدون پایهی اصلی برروی سکویی روکش شده از سنگ نصب گردیده که تا به امروز نیز پابرجاست.